"برای
شکار حیوانات، می بایست نقاط ضعفشان را شناخت" استنتاج مزبور یکی از قدیمی
ترین تئوری های بشریست، که حاصل تعمیم هزاران سال پراتیک مستمر جوامع
انسانی در دوران اشتراک اولیه است. تئوری ای که ریش سفیدان قبایل به دلیل
شناخت صحیح و اصولی آن، نزد افراد قبیله، راه نمایی مطمئن محسوب می گشتند.
چه بسا سطح نازل تکامل نیروهای مولده و به طبع آن مناسبات تولیدی، بسیاری
را به ورطه ی ایده آلیسم و تفسیرات متافیزیکی از آن راه نمایی ها
درمیغلتاند،
غافل از اینکه شناخت مزبور تنها انعکاس
واقعیات عینی در آیینه ی ذهن بوده و اتفاقا بدلیل عینیت آن، انسان وحوش
مسلط بر سیاره ی خاکی را شکست داده و حاکم بر زمین گشت.[پاورقی:حتی در
تبیینات ماتریالیستی تنها ملاک و معیار شناخت در تئوری، پراتیک اجتماعیست]
مثالی از اسطوره ها، چرا که به قول اریش فروم، در کتاب زبان از یاد رفته:
اسطوره، بیان سمبولیک ایده های فلسفیست. در اسطوره ی رستم و اسفندیار که
بعدها توسط فردوسی به نظم در آمد، رستم پس از به بن بست رسیدن در برابر
اسفندیار رویین تن، با سوزاندن پر سیمرغ، به او و راه حلش پناه می برد.
بدو گفت سیمرغ شاها چه بود که آمد ازین سان نیازت به دود
رستم گفت:
بیامد بدین کشور اسفندیار نکوبد همی جز در کارزار
مرا کشتن آسان تر آید ز ننگ وگر باز مانم به جایی ز جنگ
همه تن به تن، تن به کشتن دهیم از این به که میهن به دشمن دهیم
به نام نکو گر بمیرم رواست مرا نام باید، که تن مرگ راست
و سیمرغ ( کهن الگوی پیر خردمند ) که مسلح به اصولی ترین شناخت نسبت به اسفندیار و نقطه ضعف اوست می گوید:
به زه کن کمان را و این چوب گز بدین گونه پرورده در آب رز
ابر چشم او راست کن هر دو دست چنان چون بود مردم گز پرست
زمانه برد راست آن را به چشم بدان گه که باشد دلت پر ز خشم
بران کار سیمرغ بد ره نمای همی بود بر تارک او به پای
مثالی
دیگر: یکی از راه نمایان که موفق گشت نام خویش را به عنوان کسی که بیشترین
انسان ها را از مرگ نجات داده در تاریخ به ثبت برساند پزشکی به نام ادوارد
جنر ( Edward jenner ) ، کاشف واکسن بود. وی با مشاهده ی این واقعیت که
شیردوشانی که یک بار مبتلا به آبله ی گاوی شدند حتی اگر از بیمار مبتلا به
ویروس آبله ی گاوی مراقبت کنند مبتلا نمی شوند، به نقطه ضعف ویروس ها پی
برده و راه را یافت. ایجاد مصونیت، از طریق تلقیح ویروس تضعیف شده به بدن. و
انسان ویروس را شکست داد.
هر چند بنیادگرایان واکسن را دخالت در کار
خدایشان میدانستند. شباهت های ویروس و بنیادگرایی مذهبی: ویروس ها به دلیل
فقدان ساختمان سلولی قادر به تکثیر و در نتیجه ادامه حیات خود نیستند و
برای تکثیر انگل وار خود باید به داخل سلولی نفوذ کرده، برنامه ی تولیدی
سلول را به نفع خود تغییر داده و کارگاه پروتئین سازی سلول را همه جانبه
برای تولید پروتئین ها و آنزیم های مورد نیاز خود به کار گیرند. بنیادگرایی
مذهبی نیز بدون نفوذ به جوامع انسانی فاقد حیات بوده و چون دیویست که در
دبه خفته. با نفوذ به جوامع انسانی حرث و نسل جامعه را برای حفظ حیات
بازیافته ی خویش تلف کرده و ماهیت انگلی خویش را بروز می دهد. و هنگامی که
جامعه نسبت به ماهیتش مقاوم گشت برای ادامه ی حیات ننگینش چاره را در صدور و
تکثیر انگل وار و سیری ناپذیر خویش در سایر جوامع می یابد. و همانگونه که
بنیادگرایانی مانع از واکسیناسیون می شدند تا نان خدای موهومشان آجر نشود،
بنیادگرایی مذهبی نیز همسفره گانی دارد که مانع انقلاب اند. راه نمایان
کجایند؟ راه نمایان را بایست در آشیان سیمرغ جست. جایی که شیرآهن زنان و
کوهمردانش، در کوره ی گدازان انقلاب سیمرغ رهایی، زنگار های فردیت و جنسیت
را با رزمی بی امان و نبردی صد برابر از آیینه ی ذهن شسته و به صحیح ترین
شناخت از دیو بنیادگرایی مذهبی مسلح گشته اند.