وقتی 9 دیماه بر روی برگهای تاریخ مینشیند برای من عطر دلاوری و قهرمانی
را میآورد. نه قهرمانان داستانهایی که همهشان جوانانی هستند با بازوان
ستبر و... بلکه منظور من شیر زن مجاهد خلقی است که در سن بالای 60 سالگی با
خروشش دژخیم را میخکوب کرد، بر چوبهُ تیرباران بوسه زد و شجاعتش چنان
پرآوازه و جاودان شد که دهها سال بعد او در نامش همچنان زنده و بر لب
دانشجویان آمریکا از ایالت کلرادو میخروشید.
من هم اولین بار او را با همین خروش و با چشمان بیدارش شناختم. برای کسانی مانند من که در دههُ 60 بهعنوان کودکانی در میان مجاهدین بودیم، فرصتی برای شناخت خانواده و اقوام نماند.
من هم اولین بار او را با همین خروش و با چشمان بیدارش شناختم. برای کسانی مانند من که در دههُ 60 بهعنوان کودکانی در میان مجاهدین بودیم، فرصتی برای شناخت خانواده و اقوام نماند.