سحرگاه
7 دیماه 88 را هیچگاه فراموش نمیکنم؛ سحری که برای زایش آن، خورشیدی به
قربانگاه رفت، خورشیدی به درخشندگی علی صارمی. علی آقا جرم بزرگی داشت. او
از خانواده مجاهدین بود.
آن یار کزو گشت سردار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد
«بیباک و شرزه»؛ وقتی اولبار او را در مقابل دژخیم دیدم، این اولین توصیفی بود که بر زبانم جاری شد. سال 75 یا 76 بود. زندانیان مجاهد اوین را برای یک بازجویی به بند مخوف 209 کشانده بودند.
آن یار کزو گشت سردار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد
«بیباک و شرزه»؛ وقتی اولبار او را در مقابل دژخیم دیدم، این اولین توصیفی بود که بر زبانم جاری شد. سال 75 یا 76 بود. زندانیان مجاهد اوین را برای یک بازجویی به بند مخوف 209 کشانده بودند.