سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران

۱۳۹۴ بهمن ۴, یکشنبه

درد خلق - محمود نيشابوري


من از دژحيم زندان، سراغ عشق و ايمان ر ا نميگيرم
من بدنبال چشمه ام، اما، از سيراب نمي پرسم.
من درد و اندوه را از مادري فهميدم كه:
 هاشور شلاق بر اندام فرزندش را ميديد.
من گريه مادران و پدراني را ديده ام كه بر گور فرزند خويش، 
چنان، مي گريند، كه باد و بوران و باران از آنان ياد گرفتند كه:
چگونه ببارند، ببارند بر همه پليديها، زشتيها


تا، 
در اين سرزمين سرشته بخونم ايران، صد ها هزار گل سرخ و آتشين سر بر آورند
 و در پناه، نسيم صبحگاهان، آن ساقه هاي  باريك و لرزان گلها چنان برقص آيند كه:
همه را به نشاط و شادماني دعوت كنند، 
آنگاه، مردم، شهر ها، روستاهاي، فرسنگ در فرسنگ راه،
از هرقوم و مليتي، هر زباني، از هر رنگي، هر مذهب و مرامي
 دهل و سرنا زنان، آواز خوانان با لباسهاي زيبا و شاد، 
به استقبال آزادي  مي روند،تا، رقص آزادي را بر گزار كنند،
 ديگر نه بسيجي و پاسدار و نه مزاحمي
همه از سبزينگي، پاكي و آزادي سخن مي گويند.
ديگر كسي دنبال ساختن زندان نيست
قفلها و زنجير ها در همه جا تكه و پاره شده
همه مشغول به كارند، بيكار نيست كسي در اين،
مملكت شاديها، عشق و سازندگي
ببين، آن آسمانخراش، اين بيمارستان، آن مدرسه و...
چگونه ساخته شد، با ياري و تلاش مردم سحت كوش
مردم دلير شهر هاي ما، خوب دانستند، آخر كار!
اين شيخكان نا بكار سرنگون مي شوند با اتحاد
ديوار هاي ترس پوشالي دژخيمان، بر سر ديوسيرتان
آوار مي شود.
ديگر صداي جغد و كفتار و گرگ به گوش نمي رسد
آواز شادي و  قصه هاي استواري و ايستادگي مجاهدان و مبارزان
در خانه هاي با صفا مردم ايران، با سفره هاي رنگين و دلپذير
باز گو مي شود به كرات
بلي، ايران آزاد و آباد مي شوند
ايران، جاي ، آخوند هاي وطنفروش، ديو سيرتان نيست.