اگر
اسماعیل یغمائی تا چندی پیش نمیدانست که " در کجا ایستاده است" ؛ حالا او
میتواند با نگاهی به راه طی شده، جایگاه و مختصات وجودی و هویت خود را
دقیقا بازبیند. او نمونه بارز و تاسف انگیز سقوط فردی است که انسانیت و
محبت و دوستی را قدر نشناخت و در مسیری که جز "خیانت" نامی بر آن نمیتوان
گذاشت تا آنجا پیش رفت که حقیقت را فدای خواستهای خویش کرد. ایکاش اسماعیل
همچون " ژان باتیست کلمانس" شخصیت رمان سقوط آلبرکامو لحظه ای به خود میآمد
و در مقابل وجدان خویش لحظه ای به قضاوت می نشست.