می گویند سر 11:11 اگر ارزو کنی براورده میشود . در ارزو 11:11 شب میلاد مسیح و 11:11 شب میلاد محمد و 11:11 شب سال نوی میلادی منهم ارزو میکنم که تا پایان امسال خبری از اخوند و حکومت اخوندی در میهن شیر و خورشید نباشد . بلند بگو انشالله !
<< وبه عهدشان با گوهر خود خیانت کردند و خداوند انان را به گرگ هایی مبدل خواهد ساخت تا قرار ازل را به هوس گذرا بفروشند تا مدت معینی و در وعده حق تاخیری نیست .>>
<< وبه عهدشان با گوهر خود خیانت کردند و خداوند انان را به گرگ هایی مبدل خواهد ساخت تا قرار ازل را به هوس گذرا بفروشند تا مدت معینی و در وعده حق تاخیری نیست .>>
میان گرگها دیگر سایه از صاحب خونخوارش می گریخت نه از ان ترسهای معمول ، گرک است و شامه میگفت ورق برگشته . جوانیها که پوزه خونینش بر بالش خون میگذاشت ، میدانست که مال و خدم و فرزند یار نخواهند بود اینده اش تیره تر از گذشته اش ، گرگ اعظم به بی دستی اش می نگریست و همه ارزوهای برباد بنیان گذارد. این دایره می پیمود به زیر زمین بتنی پدر اریایی ، هر سجده فروتر می شد . قرار این نبود ،اربابان مزرعه تضمین داده بودند . می دانست ارتشی که خیابانها را در تسخیر داشت شمشیر شیر و خورشید بود که بیخ گلوی خداوند دروغ و خشکسالی طلوع می کرد . زیر ریش خودش . حداکثر پاکارها به همان زمستان قد نمی داد .خبر شکافها و سوراخ ها فراگیر ، و خبرِ عظیم ، درونی شده بود . شایعه نبود طغیان اتش و اب ،اینار از انجا که فکرش را نمیکردند به کشتی پیر گرگان و بچه گرگان زهر خورده می زد . ابی که الودگی می شست و با اتش اشتی بود. پاسداران هراسان اهریمن << ان گروه کم لعنتی >> نه گفته قورت میدادند . نقاب ها می سوخت و اتش پا می گرفت . طواف الودگی گرد اندرونی شتاب می گرفت. حکم ، طلوع خورشید و باز گشت اب و شکوفه و رفتن برف بود . کشتی با شکوه بی صدایان بود که نفیر می کشید و خیلی بسویش . انجا که مادران بودند و التیام .اشک را از گونه های غمگین هر تازه وارد می روفتند . رقص مدام ستاره بود و نغمه ازادی و اشتی اب و خاک تشنه .از همان اغاز ورود تا انتها . قلب این کشتی - این بهترین سرزمین - مهر اهورا مزدا ،انرژی خورشیدی بود .(هست و خواهد بود ) . موتورش مکانیزیم شگفت انگیز هارمونی <<صدق و فدا حداکثر>> . و بقیه ماجرا که تکرار تاریخ است . انکه موعدش بود میامد . ان که منقضی بود میرفت .
حالا یک زمان است ، من هیچکاره سروپا تقصیرلب اب خارجه بنشینم و بعد عمری بیاندیشم که مگر همین چهار کلام به نیکی بماند .
زمان دیگری هم هست که شیران در زنجیر از هر گوشه میهن در اسیر ، ادرس لیبرتی را با خون خود بر اسمان دود دجال حک کنند . هر لحظه . صد و بیست هزار بار و همچنان . ان فانوسقه به کمر سربالایی اوین را نشانه میدهد . پیر سرزمین صفوف موازی و درهای باز و نفی ضدیت با بشر . این هم یک جور دیگری از زمان است . باز گشت به اینده با کسپول قرمز . با چنگ و ناخن و دندان . با شتاب هر چه بیشتر برای باز اوردن اب و ازادی و انتخاب ، با مادرانی که سوگوار جاودانه نیستند دیگر. خودشان چنین اراده کرده اند و پرچم اند . ستار و کیانوش و ندای جاویدان هم . امتداد ستارخان و باقرخان . سازمان ، محصول تمرین مستمر وجدان . ساخت ایران . این هم یک جور زمان است . پنجاه سال .
دعای همه مادر بزرگانمان بوده نابودی این ها از توی خودشان . حالا هر ماری می اندازند خودشان را میخورد . درس عبرت کردن ساحران مومن شده ، کار دست عظما داد .
دروغ می گویند معلوم است . معلوم است دروغ می گویند . زهر بدی سوز است که می شکافد . رحم ندارد و به درون میریزد . تا قیامت هم جای ظالم و مظلوم تنها مشخص تر می شود . و هر یک باردیگری که گرگ زوزه ترس می کشد یک زوزه به اخرین زوزه اش نزدیک تر می شود . فربه و ترسیده و فرتوت و از شتاب زمان جا مانده و زهر خورده .
هر کدامشان به درجه ای و فاصله ای و با کارنامه ای . هر چه هم به مرکز طواف نزدیکتر ، مزدور تر بی صفت تر . از گرگ بودن خود مطلع هستند و از هویت ضد خود اگاه . دژهاشان سراسر زمین هر روزه فرو می ریزد . و خلا را سازمان شیر و خورشید بالافاصله پر می کند . با فدا و صدق حداکثری ،دورترین از منتی و وقفه ای ، تصویر مسلم اختیار . که هر ثانیه به دفع شر ضحاک از سر بشر تسریع بخشند . تا وجدانهای بشر بیدار شود . جریان جاری سازمانیافته اگاهی و ایمان و ارمان . اسمشان رویشان است . اسم همه مان رویمان هست . روی پیشانی . بین دو ابرو مکتبی که سر مشق نویی است از مبارزه تا هر کجا و هر زمان . هدیه شیر و خورشید و شمشیر به خلق مشت از جیب دراورده ، تحقق وعده اوست . صلح گرگ سوز و ازادی ارامش افزا . گواری مردم بپاخاسته ایران زمین .
هستند کسانی که از فریب گذشته اند . که هر روز منتظرند تا امر ز فرماندهی کل قوا برسد . تا خدمت سپاه فشل اهریمن برسند . بالاخره هستند کسانی که میدانند برای چیست و کار کیست زیر اب بردن پاره های باستانی تن سرزمین جاویدان ،پشت سد های دزد مکار . هستند کسانی که بخواهند تا اخرش بدانند چرا؟ کمی از همین عده ، گرگها را کفایت کند.
مثنی و فرادی نخواهیم گذاشت قسم خود را عملی کنید . ویرانی ازان شماست و ابادی ازان مادر سرزمین . هر لحظه . اربابان هم به داد دستان و سپر و شمشیر افتاده نتوانند رسید . حال کشتی نظام و عمود و ساکنانش مشخص است .
روایتی است انگیزاننده ، قصه رنج رو به پایان مردم باهوش و نجیب و صلح دوست و شاد سرزمین زیباترین زنان . پیشتازانی دستگیر برادران خود ،تا پیش ببرند . که چیزی نمانده .
دل و جان را به اینده می سپارند و ایستاده میمیرند تا انسان فردای ایران زمین سربلند و ازاد زندگی کند . که پشت همین طوفان است ابادی . این هم یک جور زمان . معلوم که هست ، اشکار خواهد شد خورشید دوباره . و اشکار خواهد شد چهره هر نقاب پوش . همین خیلی زود . رسوایان صادراتی و وارداتی ، از انجا مانده و از اینجا رانده تر هر روز . بساط خونسرد رفت و امد کردن روی خون خوش خدمتی برای لژ به هم خورده . اب فراگیر شده . نقابی نمانده . کفگیر و دیگ را هم بردند بشورند . زمان یخبندان یکی و شکوفه زدن دیگری است . روی این که نمی شود زد . حساب و کتاب هست . همه دست پخت او که خواهر است . تا خشت اخر . برای مردم از مردم . مقاومتی با الگوی اول - دیگری و بنی ادم که کار مظلوم را هر لحظه اسانتر می کند . همین خیلی زود . معلوم خواهد شد .
دجال ضد زن و بشر اما چه این حرفها می فهمد . ندیدبدیدترین سیری ناپذیر چه میداند قیمت نقل و نبات . به خود می گوید نوار است و به هر که هر چه بشود به او که نمی شود . که ایران ارث ابدی پدری دجال اوست و قبیله ادمخوارش . برای همین نمی فهمد . یعنی تا همین جا می فهمد. بن بست ها و عقب نشینی های پی در پی استراتژیک ،یکی پس از دیگری ،از شرق و غرب و چپ و راست و اسمان زمین ، نوش جان رهبر معظم و مومنین عمامه دار و کراواتی اش . و کاکتوس های باغ وحش ولایت که در گوشه و کنار گیتی افقی می شوند ، فدای سر تک به تک کودکان زنده به گور شده سوری . توبه گرگ مرگ می شود و راه باز گشت باریک تر .
در ادامه خوردند از همان دستی که صدا ندارد ، این نوبت از دل صندوق چینی تنها رای مردم در خواهد امد . یعنی هر چیزی که بویی از فریب و مرگ 28 مرداد ندارد. حالا ملکه خودش پای دیگ سفارت فخیمه در تهران بایستد و کل مستعمره را برنج و خورش مجانی بدهد تا ابد . ولادیمیر قاتل ، پسر ولادیمیر قاتل مجلس ملی، در مجلس ارتجاع با باهتر و بقیه قاتلان زیبارو سلفی بگیرد و توییت کند . حاج حسین در مک دونالد پشت مدرسه حقانی که خودش افتتاح کرده با شاهزاده و مقام عظمای دربدری تخته نرد بزنند تا هر زمان که می توانند . هر چه از وقاهت و فقاهت مانده را رو کنند . مردم ایران شما را نمی خواهند .
9 دی شش سال پیش اینه رسوای نهایت زور رژیم اشغالگراست . ریزش ها و شکاف های فزاینده . هر لحظه . ایوان مداین سرنوشت همه نظامات است . نظام خمینی - کریستال رذایل انسانی - که جای خود دارد . همه اینها ، نه چون گذشته در خلا ، که به دست مردم و مقاومت شگفت انگیز و سازمانیافته ان . انقلاب کبیر خلق قهرمان ایران