سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران

۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

توبه گرگ - اباذرنوریزاد ژانویه 2016

می گویند سر 11:11 اگر ارزو کنی براورده میشود . در ارزو 11:11 شب میلاد مسیح و 11:11 شب میلاد محمد و 11:11 شب سال نوی میلادی منهم ارزو میکنم که تا پایان امسال خبری از اخوند و حکومت اخوندی در میهن شیر و خورشید نباشد . بلند بگو انشالله !
<< وبه عهدشان با گوهر خود خیانت کردند  و خداوند انان را به گرگ هایی مبدل خواهد ساخت تا قرار ازل را به هوس گذرا بفروشند  تا مدت معینی  و در وعده حق تاخیری نیست .>>
میان گرگها دیگر سایه از صاحب خونخوارش می گریخت نه از ان ترسهای معمول ، گرک است و شامه میگفت ورق برگشته . جوانیها که پوزه خونینش بر بالش خون میگذاشت ، میدانست که مال و خدم و فرزند یار نخواهند بود اینده اش تیره تر از گذشته اش ، گرگ اعظم به بی دستی اش می نگریست و همه ارزوهای برباد بنیان گذارد.  این دایره می پیمود به زیر زمین بتنی پدر اریایی ، هر سجده فروتر می شد .  قرار این نبود ،اربابان مزرعه تضمین داده بودند . می دانست ارتشی که خیابانها را در تسخیر داشت شمشیر شیر و خورشید بود که بیخ گلوی خداوند دروغ و خشکسالی طلوع می کرد . زیر ریش خودش . حداکثر پاکارها به همان زمستان قد نمی داد .خبر شکافها و سوراخ ها فراگیر ، و خبرِ عظیم ، درونی شده بود . شایعه نبود طغیان  اتش و اب  ،اینار از انجا که فکرش را نمیکردند به کشتی پیر گرگان و بچه گرگان زهر خورده می زد . ابی که الودگی می شست و با اتش اشتی بود.  پاسداران هراسان اهریمن << ان گروه کم لعنتی >> نه گفته قورت میدادند . نقاب ها می سوخت و اتش پا می گرفت . طواف الودگی گرد اندرونی شتاب می گرفت. حکم ، طلوع خورشید و باز گشت اب و شکوفه و رفتن برف بود . کشتی با شکوه بی صدایان بود که نفیر می کشید و خیلی بسویش . انجا که مادران بودند و التیام .اشک را از گونه های  غمگین هر تازه وارد می روفتند . رقص مدام  ستاره  بود و نغمه ازادی و اشتی اب و خاک تشنه .از همان اغاز ورود تا انتها . قلب  این کشتی - این بهترین سرزمین - مهر اهورا مزدا ،انرژی خورشیدی بود .(هست و خواهد بود ) . موتورش مکانیزیم شگفت انگیز هارمونی <<صدق و فدا حداکثر>> . و بقیه ماجرا که تکرار تاریخ است . انکه موعدش بود میامد . ان که منقضی بود میرفت . 
حالا یک زمان است ، من هیچکاره سروپا تقصیرلب اب خارجه بنشینم و بعد عمری بیاندیشم که مگر همین چهار کلام به نیکی بماند . 
زمان دیگری هم هست که شیران در زنجیر از هر گوشه میهن در اسیر ، ادرس لیبرتی را با خون خود بر اسمان دود دجال حک کنند . هر لحظه . صد و بیست هزار بار و همچنان . ان فانوسقه به کمر سربالایی اوین را نشانه میدهد . پیر سرزمین صفوف موازی و درهای باز و نفی ضدیت با بشر .  این هم یک جور دیگری از زمان است .  باز گشت به اینده با کسپول قرمز .  با چنگ و ناخن و دندان .  با شتاب هر چه بیشتر برای باز اوردن اب و ازادی و انتخاب ،  با مادرانی که سوگوار جاودانه نیستند دیگر.  خودشان چنین اراده کرده اند و پرچم اند .  ستار و کیانوش و ندای جاویدان هم .  امتداد ستارخان و باقرخان . سازمان ، محصول تمرین مستمر وجدان . ساخت ایران . این هم یک جور زمان است . پنجاه سال .
دعای همه مادر بزرگانمان بوده نابودی این ها از توی خودشان . حالا هر ماری می اندازند خودشان را میخورد . درس عبرت کردن ساحران مومن شده ، کار دست عظما داد . 
دروغ می گویند معلوم است . معلوم است دروغ می گویند .  زهر بدی سوز است که می شکافد .  رحم ندارد و به درون میریزد . تا قیامت هم جای ظالم و مظلوم تنها مشخص تر می شود .  و هر یک باردیگری که گرگ زوزه ترس می کشد یک زوزه به اخرین زوزه اش نزدیک تر می شود .  فربه و ترسیده و فرتوت و از شتاب زمان جا مانده و زهر خورده .          
هر کدامشان به درجه ای و فاصله ای و با کارنامه ای . هر چه هم به مرکز طواف نزدیکتر ، مزدور تر بی صفت تر .  از گرگ بودن خود مطلع هستند و از هویت ضد خود اگاه . دژهاشان سراسر زمین هر روزه فرو می ریزد .  و خلا را سازمان شیر و خورشید بالافاصله پر می کند .  با فدا و صدق حداکثری ،دورترین از منتی و وقفه ای ،  تصویر مسلم اختیار .  که هر ثانیه به دفع شر ضحاک از سر بشر تسریع بخشند .  تا وجدانهای بشر بیدار شود .  جریان جاری سازمانیافته اگاهی و ایمان و ارمان . اسمشان رویشان است . اسم همه مان رویمان هست . روی پیشانی . بین دو ابرو مکتبی که  سر مشق نویی است از مبارزه تا هر کجا و هر زمان . هدیه شیر و خورشید و شمشیر به خلق مشت از جیب دراورده ، تحقق وعده اوست . صلح گرگ سوز و ازادی ارامش افزا . گواری مردم بپاخاسته ایران زمین . 
هستند کسانی که از فریب گذشته اند . که هر روز منتظرند تا امر ز فرماندهی کل قوا برسد . تا خدمت سپاه فشل اهریمن برسند . بالاخره هستند کسانی که میدانند برای چیست و کار کیست زیر اب  بردن پاره های باستانی تن سرزمین جاویدان ،پشت سد های دزد مکار .  هستند کسانی  که بخواهند تا اخرش بدانند چرا؟ کمی از همین عده ، گرگها را کفایت کند. 
مثنی و فرادی نخواهیم گذاشت  قسم خود را عملی کنید . ویرانی ازان شماست و ابادی ازان مادر سرزمین . هر لحظه . اربابان هم به داد دستان و سپر و شمشیر افتاده  نتوانند رسید . حال کشتی نظام و عمود و ساکنانش مشخص است .
روایتی است انگیزاننده ، قصه رنج  رو به پایان مردم باهوش و نجیب و صلح دوست و شاد سرزمین زیباترین زنان . پیشتازانی دستگیر برادران خود ،تا پیش ببرند . که چیزی نمانده . 
دل و جان را به اینده می سپارند و ایستاده میمیرند تا انسان فردای ایران زمین سربلند و ازاد زندگی کند . که پشت همین طوفان است ابادی . این هم یک جور زمان . معلوم که هست ، اشکار خواهد شد خورشید دوباره .  و اشکار خواهد شد چهره هر نقاب پوش . همین خیلی زود .  رسوایان صادراتی و وارداتی ، از انجا مانده و از اینجا رانده تر هر روز . بساط خونسرد رفت و امد کردن روی خون خوش خدمتی برای لژ به هم خورده .  اب فراگیر شده . نقابی نمانده . کفگیر و دیگ را  هم بردند بشورند . زمان یخبندان یکی و شکوفه زدن دیگری است . روی این که نمی شود زد . حساب و کتاب هست . همه دست پخت او که خواهر است . تا خشت اخر .  برای مردم از مردم .  مقاومتی با الگوی اول - دیگری و بنی ادم که کار مظلوم را هر لحظه اسانتر می کند .  همین خیلی زود . معلوم خواهد شد . 
دجال ضد زن  و بشر اما چه این حرفها می فهمد . ندیدبدیدترین سیری ناپذیر چه میداند قیمت نقل و نبات .  به خود می گوید نوار است و به هر که هر چه بشود به او که نمی شود . که ایران ارث ابدی پدری دجال اوست و قبیله ادمخوارش . برای همین نمی فهمد . یعنی تا همین جا می فهمد. بن بست ها و عقب نشینی های پی در پی استراتژیک ،یکی پس از دیگری ،از شرق و غرب و چپ و راست و اسمان زمین ، نوش جان رهبر معظم و مومنین عمامه دار و کراواتی اش .  و کاکتوس های باغ وحش ولایت که در گوشه و کنار گیتی افقی می شوند ، فدای سر تک به تک کودکان زنده به گور شده سوری .  توبه گرگ مرگ می شود و راه باز گشت باریک تر .
در ادامه خوردند از همان دستی که صدا ندارد ، این نوبت از دل صندوق چینی تنها رای مردم در خواهد امد . یعنی هر چیزی که بویی از فریب و مرگ 28 مرداد ندارد.  حالا ملکه خودش پای دیگ سفارت فخیمه در تهران بایستد و کل مستعمره را برنج و خورش مجانی بدهد تا ابد . ولادیمیر قاتل ، پسر ولادیمیر قاتل مجلس ملی، در مجلس ارتجاع با باهتر و بقیه قاتلان زیبارو سلفی بگیرد و توییت کند . حاج حسین در مک دونالد پشت مدرسه حقانی که خودش افتتاح کرده با شاهزاده و مقام عظمای دربدری تخته نرد بزنند تا هر زمان که می توانند . هر چه از وقاهت و فقاهت مانده را رو کنند . مردم ایران شما را نمی خواهند . 
9 دی شش سال پیش اینه رسوای نهایت زور رژیم اشغالگراست . ریزش ها و شکاف های فزاینده . هر لحظه . ایوان مداین سرنوشت همه نظامات است .  نظام خمینی - کریستال رذایل انسانی - که جای خود دارد . همه اینها ، نه چون گذشته در خلا ، که به دست مردم و مقاومت شگفت انگیز و سازمانیافته ان . انقلاب کبیر خلق قهرمان ایران