سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران

۱۳۹۵ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

آقا محمود کیست؟ - اباذر نوریزاد - ۱۶ فروردین ۹۵

سال ۶۸ از خانه ای در پیامبر، بالای آریاشهر، اسباب کشیدیم به خانه ای نا تمام. انتهای بوستان دو. نام کوچه سلمان است. کوچه پایینش ابوذر. دو قدم آنسو تر بلوار اباذر و بالایش بن بست میثم. در کوچه یک عمار و یک مقداد کم داشتیم تا یک تیم صدر اسلام با بچه ها تشکیل دهیم. همه کوچه ها خاکی و همه جا خاک.

دو کوچه بالاتر مسجد جامع امام سجاد که یک سوله بود آن روزهای جنگ و الان برای خودش آستان قدسی ست. یک کوچه بالاتر دبیرستان اشرار، احرار سابق. و چند غیر انتفاعی حزب اللهی دیگر در این منظومه. خانه جدید شیشه نداشت هنوز و دیوارهاش گچ خاک بود. کار زیاد داشت تا کامل شود. اما این یکی مال خودمان بود و دیگر مجبور نبودیم هر سال اسباب بکشیم. دو سمت بلوار اشرفی اصفهانی به شمال و تمام آن مناطق غرب تهران بیابان بود آن روزها و غیر مسکونی. خدا میداند مال کدام بخت برگشتگانی بوده این زمین ها تا پیش از انقلاب. خیلی هاش هم البته مال دزدان دیکتاتور قبلی بودند. غنیمت است دیگر. اسلام خمینی. بعضی هاشان هنوز هم در تملک دزدان دیکتاتور قبلی هست. سرتاسر ایران. خان ها و خانزاده ها. با حکم حاکم شرعی تنها خدا میداند آخوندها چقدر بالا کشیده اند. سرتاسر ایران. خلاصه که این زمین ها تا آنجا که به خاطر دارم از زمین های حاکم شرعی بود که به ما رسیده بود. عده کمی از ساکنین این مناطق خودشان صاحب ملک بودند از پیش. این ها مدام مطرود همسایگان حزب اللهی خود بودند. بعد از انقلاب جمعیت غالب آن روزهای شمال و شمال غرب آریاشهر حزب اللهی شد. البته تقریبا همه شان سال هاست که کلاهشان هم آریاشهر بیافتد آن ور نخواهند رفت. مستضعف ترینشان پاسداران مینشینند حالا. سال هاست. نوک کوه یخ. 
آقا محمود، وقتی من ده ساله بودم چهارده سالش بود. همان سال که جنگ تمام شد. بسیجی مسجد امام سجاد بود. هست. مسجدی که سرشناس های هیئت امنایش از ابتدا این افراد بودند: محمد نوریزاد، حسین هوشیار، ابراهیم جباری، فرج الله سلحشور. سردار ابراهیم جباری فرمانده حفاظت و امنیت سپاه پاسداران و فرمانده سپاه ولیامر است. او پیش از فرماندهی سپاه ولی امر فرماندهی سپاههای زنجان، قزوین و قم را برعهده داشتهاست. تنها ماموریت سپاه ولی امر، پاسداری از شخص خامنه ای ست. سردار لباس شخصی حسین هوشیار فرمانده حفاظت اطلاعات ستاد مشترک است. شاید هم فرمانده حفاظت اطلاعات سپاه. شک از من است. یک مدار آن سو تر البته افراد زیاد دیگری از سرشناسان، رفیق خاص این چهار نفر بودند و هستند. افرادی چون حاج آقا زم، ملاقلی پور، حاج آقا تخت کشیان، محسن مخملباف، مهدی طائب، کلا خاندان طائب، و … . مثلا برادرزاده سلحشور از مداحان اندرونی آقا و از غزلخوانان فاشیستی ترین لایه های حوزه علمیه قم و شعبه طائب-حقانی ست. مهدی سلحشور.
منظور این که آقا محمود حقیقتا عددی نبود در این میانه. او اما پشت کار خوبی داشت. جویای نام بود. پای ثابت هفت تیر کشی ها. حامل کلاشینکف و یوزی. مثلا بعد از یک ارتقا، موتور هزاری زیر پایش بود مدتی. حرف اول و آخر بسیج مسجد را آقا محمود میزد. یک پای شکنجه و ضرب و شتم زنان و مردان پاک ایران زمین. سال ها مجری ایست و بازرسی های نیمه شب های بلوار اشرفی بود. دور و برش البته بچه های وحشی و لات دیگری هم بودند که بعدها بیشتر امور به آن ها سپرده شد. ولی آقا محمود رییس بود. برادرش مرتضی از او آتیشی تر بود. آخرین خبری که از آقا محمود دارم این است که کار چاق کن یک ایرانی تازه از خارجه برگشته بود. از طریق وزارت اطلاعات او را با شخص هاشمی جوش داد. پول های کلان. تشکیلات عظیم. بی هیچ حسابی و کتابی. این از آقا محمود هیچکاره. این خبر البته قدیمی ست. 
آقا محمود پیرو همان عادات مشترک سرداران خلف خود است. او یک بسیجی ست. مسخره کردن خلق الله، گند گاو چاله دهانی، ضدیت هیسترک با زن، چاپلوسی و موس موس به بارگه بالا دست، سجده بر درگاه فاشیسم و سربازی و پاسداری مکتبش. سال هفتاد یا هفتاد و یک، دوازده سیزده ساله بودم. ۲۲ بهمن، تظاهرات، دکه آش نذری مسجد امام سجاد، گوشه فلکه دوم آریاشهر، آقا  محمود هفده هجده ساله کلتی از بغلش بیرون کشید و گذاشت کف دستم گفت برو این را بگذار خانه تان برگرد، بعدا میریم برش میداریم. تا آن روز اسلحه به دست نگرفته بودم. باورم نمیشد. بیست دقیقه از آش تا خانه بسیار سخت و طولانی گذشت. تازه این آقا محمود از با مرام ها و با معرفت هاشان بود. بسیجی میشناسم به بد حجاب تیر زده و باز هم میزند. فقط تیر میزند. دست خودش نیست. بسیجی ست. 
تا زنده هستند همینند. این ها، این افراد، بخشی از زندگی من از هشت سالگی تا بیست و سه سالگی بودند. بعضی شان هنوز هم کم و بیش. روایتی تیتر وار و گذرا.
حالا ببین حال و روز عبرت انگیز ولی فقیه را. خمینی را بنگر که به چه روز خفت باری افتاده. عفونتی ترکیده و رسوا. گذشته از مراحل نمونه برداری. آماده تیغ جراحی مجاهدین. منتظر تیپای خلق. 
خدمت همه سرداران آدمکش درگاه ولایت عرض میکنم: 
جماعتی را میشناسم که دیروز و امروز و فرداشان خالی از خمینیست. جماعتی که بینشان همه خبری هست جز خمینی. مسلمانانی که جز خمینی، همه چیز میانشان هست. در پناهشان آزادی و عدالت تضمینیست. پناهشان امن ترین است. از بیست دادگاه و هزاران موشک و صد و بیست هزار ستاره ی دنباله دار و صد طوفان بلا، دیگر ققنوس شده، با ایمانی سترگ به سوزاندن ریشه خمینی از ایران اهورایی. جماعتی با ایمان های خدشه ناپذیر، که قرآنشان نیازی به تفسیر انگلیسی ندارد. لایش را باز میکنی نوشته جانم فدای آزادی و ایران و خلق. با الگوهای رفتاری و عملی به غایت دوراندیشانه و مردم محور. ضد اسلام مصلحت اندیشانه ملکه نشان. ریشه دار در دورترین و راست ترین مرام های کهن باستانی. می ناب سُما و هما. ساخته و پرداخته پیشرو ترین زنان. که دمار از روزگار ضحاک زهر خورده در بیاورد. مکتبی با تمیزترین حمایت سیاسی جهانی. بی سابقه در تاریخ. با چنگ و ناخن و دندان. بی شک پاکترین پول ها و پیشرفته ترین ایده های بشر آینده، روزشمار رفتن آخوندها، و در سنگر مجاهدین هستند. همان پول های پاک و تکنولوژی های فردا که زیر چتر جهانی سرمایه کثیف، حکمی جز سکون و سکوت و نابودی ندارند. بند ده ماده ای بی نظیر و خمینی سوز. قانونی ترین اوپوزیسیون تاریخ بشر تا به امروز. چنگ در چنگ ایدولوژیک با اهریمن زمین. راستی که درود و هزاران درود به مردم مقاوم سوریه و ارتش آزاد بی بدیلشان. و پیشوایان بزرگشان در آلبانی و لیبرتی و هزار اشرف در سراسر جهان. اینها البته و صد در صد زهر مهلکی ست برای استعمار فرتوت پلاستیک ساز و زمین سوز. و چه بد روزگاری در انتظار این سپاه فرتوت است. 
جناب آقای جنتی و رضایی و روحانی پسر کش! هر چه از هر جا برده اید، برای هر که برده اید، تا هر چه دور هم که رفته باشد، تا قطره آخرش را من و میلیون ها چون من، بازخواهیم گرداند به ایران. درنگ نکرده و نمیکنیم. در این راه چون شما، سربازیم. سرباز خمینی و سرباز مسعود. پاسداری که به پاکترین دختران و پسران شرقی در اوین و گوهر دشت و جای جای این دشت شقایق، کثیف ترین تجاوز ها و شکنجه ها را روا داشته و امروز مچبند سبز میاندازد، ساواکی ریشو و تسبیح به دستی که کثیف ترین و نوین ترین شیوه های شکنجه روسی و انگلیسی را به جای جای بی گناه خلق اماله کرده، قبل و بعد انقلاب، صد ها میلیارد دلاری که از پوست و گوشت و خون پاک ترین مردم زمین کنده شده، حق غصب شده ای که در کارنامه و حساب های بانکی شاه و شیخ تل انبار شده، همه و همه، به پیشگاه عدالت سپرده خواهند شد. این مکتب شورای ملی مقاومت است. تا قیام قیامت. این پیرو نعل به نعل قواعد تکامل است و ارتجاع و استعمار سوز است. تا زدودن اسلحه از دستان اهریمن. تا آخرین بسیجی وحشت زده که هنوز تفنگ در دست دارد. سردار تریتا! سردار سلحشور! سردار طائب! تا خشت آخرش. آقا محمود قراگوزلو! تا خشت آخرش!
پانویس:
صدها بار اینها را با جزيیات، پاسداران و حاکمان شرع و اصلاح طلبان میدانند. موسوی خائن و کروبی خائن میدانند. مجری و فرمانده بوده و کامل در جریانند. از محمد رضا جلایی پور و سروش بپرسید هم خوب خبر دارند. خبرهای دبش آکسفوردی و ماسونی.
ما زن و مرد جنگیم 
بجنگ تا بجنگیم